سباستین مسافر

سباستین مسافر

در طول سال‌های تحصیل در دانشگاه، سفرهای زیادی کرده‌ام، اما نمی‌دانم از کجا شروع کنم...


به دیماتس و متس شارا رفته‌ام، جایی که کوه‌ها با سکوت نفس می‌کشند و باد انگار گذشته را به یاد من می‌آورد. در نزدیکی دریاچه‌های آراگاتس، آستغاکان و راپی ایستاده بودم و با طبیعت ارتباط برقرار کردم. در آراتس، انگار طبیعت با زمزمه درختان، جریان ملایم رودخانه صحبت می‌کند و در اورتسادزور، خورشید به آرامی پشت کوه‌ها پایین آمد و همه چیز را با آخرین پرتوهای خود روشن کرد.


هر مکان داستان و حس خاص خود را دارد. آنها فقط مکان نیستند، بلکه لحظاتی پر از زندگی هستند. من در مسیرهای سنگی قدم زده‌ام، به صداهای طبیعت گوش داده‌ام و احساس کرده‌ام که ارمنستان چگونه با تمام زیبایی‌هایش در مقابل من گشوده می‌شود.


می‌خواهم درباره آخرین سفرم، سفری سه روزه به آراتس، برای شما تعریف کنم. قبل از شروع سفرمان، در حیاط دانشگاه جمع شده بودیم و رقص‌های ملی ارمنی: یارخوستا، کارنو کوچاری، آپاران گیواند و دیگر رقص‌ها را رقصیدیم که فضا را پر از حس میهن‌پرستی می‌کرد. وقتی یارخوستا یا کارنو کوچاری می‌رقصیم، نه تنها با موسیقی حرکت می‌کنیم، بلکه خاطره، مبارزه و روح نسل‌ها را نیز منتقل می‌کنیم.


با سفر در گوشه و کنار سرزمین مادری‌مان، وایوتس‌جور، زیبایی کشورمان را کشف می‌کنیم، ارتباط با طبیعت و تاریخ را احساس می‌کنیم. جاده‌ی وایوتس‌جور، آراتس، سرشار از این حس بود. و همراه ما در این مسیر همیشه کوه آرارات است که از دوردست قابل مشاهده است و عمق ریشه‌هایمان را به ما یادآوری می‌کند.


داستان از روزی غازاریان، دانشگاه، سال دوم


https://mskh.am/posts/post/_id/690dc11f1231442a4b4f126f

IR